در این شماره پس از خرداد بیحادثه تهران به صبح جمعه بیستم میرسیم. از کسانی میگوییم که بند کفشهایشان را محکم میکنند که نه از شیر که از همراهشان جلو بزنند.
در تالار افتخارات یک مدرسه قدمی میزنیم و از تلاش همگان برای بالاتر ایستادن از سطح میانگین میگوییم. پیش از آنکه چماق استثنا بر سرمان بخورد مدرسه را به سمت پادگان ترک میکنیم. از امیدی میگوییم که خیلی زود با تلاش فارغالتحصیلان دانشگاههای کشور ناامید شد.
با مانیفست فوتوریستها به رویاهای یک هنرمند نوجوان باز میگردیم. از دانشجویان ترم اولی میگوییم که به پاریس هشت میاندیشند و از المانهای هنر ایرانی استفاده میکنند. پس از آن به سراغ خاطرات فراموش شده سالهای میانی دهه هشتاد میرویم جایی که جویندگان طلا هر روز به سراغمان میآمدند.
از کسانی میگوییم که میخواستند نردبان ترقی را تخته گاز طی کنند و از درب پشتی وارد بهشت شوند. پای گزارش خبرنگار واحد حاشیهای خبر مینشینیم که اینبار تندی را کنار گذاشته و از رویای محال خیابان میگوید. در پایان باز هم درودهایی میفرستیم و سرودی میشنویم.
فراموش نکنید که «انسان تنها در پراتیک است که باید حقیقت، توان و این جهانی بودن نظریه خود را اثبات کند». بشنوید، با ما همراه شوید و مثل همیشه با ما بگویید.
[podcast]https://radiofang.org/files/radiofang20med.mp3[/podcast]لینک دانلود با کیفیت و حجم پایین (۱۷ مگابایت)
[ mp3 | ogg ]لینک دانلود با کیفیت و حجم متوسط (۳۴ مگابایت)
[ mp3 | ogg ]لینک دانلود با کیفیت و حجم بالا (۶۸ مگابایت)
[ mp3 | ogg ]
چرا پست رو تگ نزدید؟ انتخاب کلیدواژه هاتون همیشه بینظیر بودن – تگ بزنید 🙂
ممنون بابت برنامتون خیلی منتظر بودم در ضمن برنامه شماره ۱۹ رو ۲بار گوش دادم واقعا عالی هستین امیدوارم ادامه بدید
چه خوب. یعنی میشه هر روز صبح جمعم رو با این بسری برنامه ها شروع کنم؟ کاش پخش زنده داشت.
با این که دیدگاههای این رادیو در جایگاه خود از نگاهی آوانگارد برخور دار است . نا پختگی های ناشی از جوان بودن را می توان در آن به آسانی مشاهده کرد . آقای استیو جابز یک اصل بدیهی و قابل قبولی را ارایه نموده اند که این رادیو متأسفانه آن را چنان به ساده انگاری پیوند داده اند که گویی همه موفقیت های بزرگ را باید در آن تپه یا در آن مدال المپیاد خلاصه کرد . این طور نیست . به اندازههمه انسانها خیال ، رؤیا ، آرزو ، هدف وغیره وجود دارد . او پرسش را این گون مطرح می کند که اگر بخواهی و تلاش کنی …. دست خواهی یافت . یک طراح یک هنر پیشه یک رییس جمهر یک متفکر . اما به قول شما واقعییت این است که در خط پایان تعداد اندکی می توانند ، نامشان را جاودانه کنند .
دوستان و رفقای عزیزم چند تا نکته- به صورت آشفته البته:
اگر این شماره در نقد سیستم آموزشی تهیه شده بود باید بگم تا اندازه ای ناموفق بود؛ قطعا وقتی به درستی از تجربه های زیسته ی خودمون صحبت به میان می ارید، نمی شه عوامل اون رو تنها در منطق سود و سرمایه و یا کار جمعی و فردگرایی جست؛ این نوع تحلیل برای موضعیت خاص ما بیش از حد انتزاعی به نظر می رسند: چرا که سیستم آموزشی ما دستخوش بحران ها مشخصی بوده و گره گاه های برشمردنی ای داره؛ از مدرنیسم باسمه ای پهلوی که بگذریم، بعدانقلاب، همان دهه ی اول، که بالاصطلاح با توفق گفتمان انقلابی مواجهیم می شه تضادهای گفتمان حاکم رو در سیستم آموزشی هم دید: از یک طرف نخبه گرایی استعدادهای درخشان و از یک طرف مدارس نمونه دولتی و مردمی که اتفاقا طبقه ی فرودست رو پوشش می دادن. نخبه گرایی و پوپولیسم اون دهه فروکش کرده و در خصوصی سازی فضای تازه ای ساخته؛ یعنی بسط و گسترش آموزش که تا اندازه ای قشربندی اجتماعی ما رو دستخوش تحول کرده؛ المپیادی و تیزهوشانی و رتبه های ممتاز کنکور هم دیگر کمتر از سابق نقش قهرمانان اجتماعی رو بازی می کنن و درست گفتید که جاش رو امثال جابز و بیل گیتس گرفتن؛ یعنی پیدا شدن کوه یخ گفتمانی که در حال تزریق بود؛بیشتر از هر چیز اونچه برای من نگران کننده است از دست رفتن تدریجی امکان تحصیل رایگان در ایرانه که اگر تا ته پیش بره آرام آرام دوباره مرز طبقات رو جا به جا می کنه به نظرم باید اینا رو تدقیق کرد وگرنه حرفای ما راجع به هر موضوع و هر جغرافیایی یک شکل می شن و در نهایت شأن “تحلیل مشخص از شرایط مشخص” شون رو از دست می دن؛ اینجا البته مجال نیست که بیشتر ایده هامونو به اشتراک بذاریم؛
فقط یک نکته هم در مورد مهاجرت؛
امروز در اخبار بی بی سی فارسی به نقل از وزارت بهداشت آمده بود که روزانه چهل پرستار رجوع می کنند برای انجام امور مربوط به مهاجرت؛ اگر این آمار رو بشه به حرف ها و رشته های دیگه تعمیم داد، به خوبی می شه دید که مهاجرت نیمه ی دوم دهه ی هشتاد تا الان از جنس فرار نخبگان نیست و نمی شه تنها با عامل رقابت محوری یا حتی خطاب های وجدانی ما حرفی راجع بهش زد؛ عواملی مثل ۱. پیامد افزایش تعداد محصلان ۲. بحران بیکاری ۳. انسداد سیاسی ۴. رشد طبقه ی متوسط و ارتباطات و .. . – فقط قصدم اینه که یه سری تیتر اینجا بگم- می خوام بگم با کلی سازی مسئله ممکنه نگاه انتقادی مون رو از دست بدیم؛ مثلا سر همین تأکید مدام بر کار جمعی- لعنت بر من اگر براش نکوشم- واین همه انتقاد از فردیت در جامعه ای که تفّرد از اساس درش سرکوب شدست گاهی خام به نظر می رسه. یا مثلا اینکه دلیل شکل نگرفتن جمع های هنری از جنس جنبش های آوانگارد هنری در اروپا ربط دادن به یاد ندادن کار جمعی به ما در دانشگاه، کاملا خامه و نشون می ده که اولا ما این مسئله رو تاریخی نمی بینیم و دوم اینکه گسیختگی هنر معاصر در ایران و عدم خودآگاهی و فقدان کنشگری مون رو داریم به آموزش بد سیستم آموزشی حواله می دیم- چیزی که اتفاقا می تونست محرک چنین جریانی باشه اگر پای اون عوامل دیگه در کار نبود- خلاصه اینکه ضمن عرض دستمریزاد و آرزوی پایمرد/زنی مدام برای شما حرفم اینه که سر این موضوعا بیشتر حساس باشیم/ید.
بررسی یا انعکاس هر موضوعی شرایط و وساطت های خودش رو می طلبه
بشینیم با هم دوباره شماره های فوق العاده ی کار کودک، خصوصی سازی، دانشگاه، تفنگ و گل و گندم و تهران و مازرفرمیسم و .. رو گوش کنیم و ببینیم این مدیا در انتخاب موضوع و اعمال خلاقیت چه امکاناتی در اختیار قرار می ده.
در کل عالی هستید و دستتون رو می فشارم.
۱- لطفا کمتر از کلمات انگلیسی استفاده کنید.
۲- اگر لیست ایمیلی تعبیه کنید و هر شماره را به ایمیل ها بفرستید خوب است
۳- آخر این شماره کمی خرده بورژوایی بود!
عالی بود.
این شماره به مزاق من خوش نیومد و به مزاجم سازگار نبود. در حقیقت موضعتون و سمت گیریتون نسبت به مساله سمپاد نه تنها رنگ روی نژادپرستانه داشت بلکه در پیچیدگی ای مطرح شد که شنونده رو بد خلق نکنه. جدا از خوبی ها و نا خوبی های این شماره، لحن غیر صریحتون با مزاج من سازگار نبود.
رقابت به تنهایی عیبی درش نیست.آموزش مبتنی بر رقابت هم ، ولی آموزشی، که پیش فرضش رعایت انسان ِ. انسان بودن وانسانیت آموختن… انسان به معنای رعایت ارزش هم،ارزش زندگی،انسان شاملو گفته… شناخت درد،شناخت صحیح درد،بیان درد عالیه. بخشی از درمان،درمان به معنی سود جمعی… ولی آیا مسیر تاثیر گذاری و بلدیم؟ تاثیر در حد ایجاد یک سوال و یک چالشک فکری.این شکاف بین این نیاز ها،آرزوها اندیشه های جاری توی این کلبه ای که شما ساختین،با هم داریم می سازیم، با بطن جامعه،با انبوه مردم شاید اکثر مواقع بی ملاحظه توی مترو،با گفتار آموزشی متناقض مادر با کودک با خواروباری سر کوچه چگونه ترمیم شدنی؟… با همه سرخوردگی هایی دچار شده از قضات ها و سنجش های جاری توی جامعه،تو سیستم آموزش،تو هویتی که تعداد مقالات isi بهت می دن ،تو کل سیستم،با همه ی فضای خکستری حاکم ،با وجود تیراژ ۶۵۰ تایی کتاب ها باز قلب امید میزنه،تپنده… خوشحالم و ممنونم که هستید،هم چنان تپنده
salam
raziaaam azaton
age mishe to itunes ham add konid injori kheili aliii mishe
لینکهای دانلود جایگزین:
https://s3.amazonaws.com/RadioFang/radiofang20.mp3 با کیفیت بالا ۶۷ مگ
https://s3.amazonaws.com/RadioFang/radiofang20low.mp3 با کیفیت پایین ۱۶ مگ
https://s3.amazonaws.com/RadioFang/radiofang20med.mp3 با کیفیت متوسط ۳۳ مگ
چرا حل مساله گرسنگی جهانی توجیه اقتصادی نداره؟ به نظرم خیلی مستقیم ربط داره.
چند تا پیشنهاد:
۱-سعی کنید محتویات رادیو تا جای ممکن روی متن هم ویاده شه
(حد اقل موضوعات کلی لینک ها و کتاب هاو… رو بزارید)
۲-موزیک های پس زمینه رو حتما لینک بدید
ممنون از برنامه خوبتون
منتظریم….
دوستان کارتون خوبه فقط در خصوص بحث اول چند نکته وجود داره:
۱. در اظهار نظرهاتون در خصوص جهان و آنچه در اوست کمی متواضع تر باشید. خیلی هم تند نرید. گنده ترین دانشمندهاش هم انقدر قاطع نظر نمیدن.
۲. موقع بحث در رادیو بهتره که حرف زدن یک طرف خیلی طولانی نباشه. بحث باید مدام پاسکاری شه تا شنونده خسته نشه. از منبر رفتن جدا بپرهیزید.
۳. خیلی خوبه که انقدر اعتماد به نفس دارید که فکر میکنید نجات یافتگان جهنمید در جزیره ای امن … تافته های جدابافته ;)دست مارم بگیرید 😀
گفتید سارتر چرت گفته که اگه یه فلج نتونه قهرمان جهان بشه تقصیر خودشه. حالا این خبر رو ببینید جالبه:
حضور تاریخی دونده بدون پا در المپیک: اسکار پیستوریوس، دونده بدون پای آفریقای جنوبی، اولین حضور خود در المپیک را با زمان ۴۵.۴۴ ثانیه در دور مقدماتی ۴۰۰ متر مردان به اتمام رساند و به دور نیمه نهایی راه یافت.
http://www.bbc.co.uk/persian/sport/2012/08/120804_l47_l2012_oscar_pistorius_first_competition.shtml
بچه ها کارتون جسورانه و تازه ست اما اگه بهتون بر نمیخوره باید بگم بیشتر دغدغه های طبقه متوسط رو دارید. گاهی انگار سخنگوی “صنف” بچه های دلخور این گروه جامعه می شید که هرگز حرف آخر رو نمی زنند و در نهایت با یه قیمتی آروم می گیرن و “زندگی” رو همین جوری که هست ادامه می دن .
یکی از بهترین قسمتهای رادیو فنگ بود گمانم… غیر از مکالمه دو تا داتشجو/فارغالتحصیل هنر که زیادی سادهانگارانه – و البته متوهمانه- بود در مورد شرایط… مصداق همان روحیه جاری که آدم را از گشتن در گالریهای این شهر پس میزند… غر غر کردن به شرایطی که خود بخش عمده- گاه عامل -آن است…
شروع کردم از اول برنامههاتون رو گوش دادن. جالبه برام که چقدر طرز فکرمون و حتی سلیقههامون توی موسیقی نزدیکه. همدورهای هستیم فک کنم. حتی همکلاسی بودیم احتمالا!