در این شماره در میانه زمستان آلوده تهران به فلکه چهرام خزانه می رویم. فارغ از اینکه شما بدانید فلکه چهارم خزانهای هم در تهران هست. با مجید دنبه و ممد بستنی همراه می شویم و با بُهت به صدای گروه کُر گوش می کنیم. از مفهوم اراذل و اوباش می گوییم و اینکه چگونه می شود که از این نام می ترسیم. با لباسهای سبز در دادگاه انقلاب راوی کهریزک می شویم و ماجرای ورود اشتباهی «ما» به جایی که قرار بود جای «آنها» باشد را مرور می کنیم.در ادامه از تعابیر متفاوتی خواهیم گفت که از یک پدیده واحد میشود؛ از خالکوبیهایی که بر بدن عدهای حکم ِ تایید رذل بودن است و بر اندام انسانهایی دیگر نشانی از ذوق و سلیقه و فکر روشن.از سردارها و ستوانها خواهیم پرسید که چگونه گردش کلان مواد مخدر در کشور بر دوش جوانانی بیست و چند سالهست و از امنیت ناموجدی خواهیم گفت که یک شبه دود میشود و به هوا میرود، و در پایان باز هم ما خواهیم بود و درودهایی …فراموش نکنید که «استثناء استثناء نمی پذیرد» چون همیشه بشنوید و بیش از قبل با ما بگویید؛[podcast]https://radiofang.org/files/radiofang26med.mp3[/podcast]
تازگی کتاب “ایدئولوژی و ساز و برگهای ایدئولوِِژیک دولت” آلتوسر (ترجمه: روزبه صدرآرا/ نشر چشمه) تمام کردم. به شما دوستان هم پیشنهاد میکنم.
ممنون این شماره عالی بود
موسیقی های استفاده شده در بیست و ششمین صبح جمعه با شما :
۱- افشین مقدم – زمستون
۲- هیچکس – اختلاف
۳- Kenny Arkana – La Rage
http://www.youtube.com/watch?v=z8txhtB2e5M
۴- فدایی – زندگی
۵- Bob Marley – I Shot The Sheriff
۶- N.W.A – Fuck da police (Insert)
۷- Keny Arkana – V pour Vérités
http://www.youtube.com/watch?v=622QUs5aZeQ
۸- رض – بیدار شو
۹- پیمان یزدانیان – عمارت تابستانی
۱۰- فدایی – سرزمین مادری
با سلام خدمت دوستان در راستای قسمت اول برنامه بخشی از مقاله(وقتی قاعده وضعیت استثنایی است/امیر کیانپور) را عینا نقل میکنم: در تاریخ اول خرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱۰:۴۵ شبکه خبر جمهوری اسلامی گزارشی از”طرح ارتقای امنیت اجتماعی” را روی آنتن فرستاد که در اردیبهشت همان سال آغاز شده بود و میدان گسترده ای از اقدامات,از کنترل ظاهر,سبد خرید و موبایل شهروندان . پلمب عکاسی ها گرفته تا جمع آوری اراذل و اوباش را شامل می شد.در این گزارش,در حالی که یکی از افراد نیروی انتظامی مشغول ضرب و شتم فرد متهم به اوباشی گری بود و دیگری گفت:”او را بیشتر بزن”,گوینده تلویزیون از قانون,ضرورت توجه و پایبندی به آن سخن می گفت. نه دادگاهی تشکیل شده بود,نه وکیل مدافعی در کار بود و نه جرمی ثابت شده بود,قانون و به طور مشخص اصول ۳۴ تا ۳۹ آن به تعلیق درآمده بود و همزمان,موضوع قانون یعنی فرد انسان در حال مضروب شدن بود.آگامبن قانونی که واجد زور است,اما کاربرد آن به حالت تعلیق درآمده را با عبارت”زور-قانون”(force-de-loi)توصیف می کند: نیروی باقیمانده و بنیادی تر از یک اراده حقوقی عام که علیرغم تعلیق قانون,همچنان وجود دارد و به نام قانون عمل می کند. گشوده شدن چنین فضائی که در آن قانون و کاربست آن,جدائی شان را آشکار می سازند و”نوعی زوز قانونی محض,هنجاری را محقق می سازد که کاربست آن به تعلیق درآمده است(یعنی با توقف کاربرد آن,آن را به کار می بندد)چیزی جز “وضعیت استثنائی”نیست.این جدائی قانون و کاربرد آن هرگز به منزله غیاب قانون نیست,بلکه نشان دهنده بالقوگی محض واستعداد نهانی قانون وتعالی آن از خویش است. به همین اعتبار می توان گفت,اصلاح طلبانی که پس از دوم خرداد,شعار”قانون گرایی” را به منظور کوتاه کردن دست نیروهای رقیب,سر می دادند,از این نکته غافل بودند که قانون با زور-قانون یکی نیست و شکافی پرناشدنی میان قانون و کاربست آن وجود دارد. در وضعیت استثنایی,جرم همچون خود حاکم,ماهیتی مافوق حقوقی پیدا میکند. آنچه تا دیروز,نام,فضا یا رفتاری مجاز و معتبر بوده,امروز و تا اطلاع ثانوی ممنوع می گردد و آنچه در طول سالیان غیرقابل تصور بوده,یک شبه عادی و اجباری می شود.قانون میان حاکمیت و شهروندان وساطت نمی کند و همه چیز منوط می شود به تصمیم حاکمان. آنها هستند که مشخص می سازند چه کسی دشمن است و همان ها تعیین می کنند چه کسی “غیرخودی”است و می توان او را سد راه جامعه در رسیدن به وحدتی ارگانیک و تمامیتی همگن معرفی کرد. اما کسی که طرد می شود و مورد لعن قرار می گیرد,کسی نیست که به سادگی بیرون از قانون و در حوزه بی تفاوتی آن قرار گرفته,بلکه کسی است که به وسیله قانون واگذاشته و ترک گفته شده است; یعنی”در آستانه ای که در آن زندگی وقانون,بیرون ودرون غیرقابل تشخیص گردیده,بی پناه مانده و در معرض خطر قرار گرفته است. مطلقا غیر ممکن است که بتوان گفت کسی که لعن شده,بیرون از نظم حقوقی قرار دارد یا درون آن.”
آگامبن, انسان نوعی چنین وضعیتی را با ارجاع به چهرهای حقوقی در روم باستان یعنی”هوموساکر” به معنای انسان قدسی,تصور می کند.هوموساکر برای اشاره به کسانی به کار رفته که در سال های اولیه امپراطوری به مرگ محکوم شده بودند,اما کشتن آنها نه انجام قربانی تلقی می شد و نه ارتکاب قتل. کسی که هوموساکر را می کشد,گرفتار مجازات حقوقی نمی شود و بدین لحاظ,زندگی هوموساکر به شکلی نامحدود در معرض”قدرت نامشروط مرگ”قرار دارد.
بنابر منطق وضعیت استثنائی,قلمرو حاکمیت,قلمرویی است که در آن,کشتن,نه ارتکاب به قتل درنظر گرفته می شود و نه تجلیل قربانی در آن مجاز است. در این قلمرو,نسبت اعمال قانون با”بدن ها و اشکال زندگی”به تصمیم حاکمانی وابسته است که ماهیت ذاتا منتشر بوروکراسی,امکان نفوذ پراکندگی آنها را تا اعماق جامعه فراهم آورده و حوزه تصمیمات شان را تا جزئی ترین مسایل زندگی روزمره گسترده است.
بدین ترتیب,بنابر منطق وضعیت استثنائی,زندگی به میدان تصمیم حاکمیت تبدیل می شود و نه تنها حاکم و جرم,ماهیتی استثنائی پیدا می کنند,بلکه خود شهروندان نیز در موقعیتی استثنائی گرفتار می آیند. در این موقعیت استثنائی,”حاکم کسی است که در نسبت با او,تمام انسان ها به صورت بالقوه هوموساکر هستند و هوموساکر کسی است که در نسبت با او,همه افراد همچون حاکم عمل می کنند.”
البته اگر به روزنامه های اصلاح طلب نگاه می انداختید در سال ۷۶ و ۷۷ تعدادی مطلب بر ضد انتقال “اراذل و اوباش” به کهریزک نوشتند ولی یه عده مردم گفتند: این حرف های روشنفکری چیه! باید زد پدرشون رو دراورد.
روزهای سیاه…حقیقتا سیاه.حدفاصل من و برادرم یه خیابون فرعی بود.محسن رو تو اون ۵شنبه ی لعنتی گرفتند و ما ۲۵ تیر فهمیدیم اونا رو انتقال دادن به جایی به اسم کهریزک.۱۴ روز بعد فرستاده شدند به اوین.(( وقتی ۳تا از بچه ها از جمله امیر جوادی فر تو بی جایی سلول هایی که خود مسئولان اونجا بش (قفس) میگفتند..بین تن های ایستاده و عمودی از بیجایی,خیلی وحشیانه کشته شدند…))محسن زنده اومد بیرون اما تا آبان همون سال فقط گوگرد و یه سری دوده وجرم سیاه از گلوش بیرون میومد.
حرف ها و فضایی که برادرم از شرایطش تعریف کرد,تو تار و پود ذهنم حک شده…شاید به خاطر همین بود که وقتی زمان بازجویی و بگیر و ببند من پیش اومد,ناخودآگاه با مقایسه و تصویر سازی از اونی که با چشم بند دارم حس میکنم با چیزی که محسن برام تعریف کرد,یه فرق بزرگ ذاشته باشه…که هر چی ام بازجوهام زبون نفهمن.اما در قبال کهریزکی که شنیدم هیچی نیست.(هیچ)
دوست تان داریم رفقا
در کنار شما بودن خوب است
چه خوب که هستید. چه خوب که هستید.
جایی که بی ادعا ایستاده اید زمینش حاصلخیز است. از صدایتان پیداست.
یادآوری دوباره اون روزهای حقیقتا سیاه.حدفاصل من و برادرم یه خیابون فرعی بود.ظرف چن ثانیه محسن رو کشوندن سمت وَن و اون پنج شنبه ی نکبت,برامون سیاه تر شد…با کلی سگ دو زدن بالاخره ۲۵ تیر به ما گفتن بازداشتی های ۱۸ تیر رو فرستادن جایی به اسم کهرریزک..۱۴ روز بعد از این که سه نفراونجا کشته شدن اونا رو از سلول ها یا به اصطلاح خود مسئولای کهریزک((قفس))بین جنازه های عمودی.آدم های عمودی.همه ایستاده از فرط تنگی و بیجایی انتقال میدن به اوین.
محسن زنده موند ولی تا آبان همون سال چیزی شبیه به گوگرد و جرم های سیاه از گلوش بیرون میومد.شرح کامل اونچه در کهریزک بهش گذشت رو برام تعریف کرد.کلمه به کلمه ش تو ذهنم میخکوب شد.چند ماه بعد که نوبت بازجویی و جواب پس دادن های من رسید,ناخودآگاه ذهنم,از پشت چشم بند شروع کرد به مقایسه اون چیزی که دور و برم میگذره و چیزی که محسن از کهریزک گفت.برای من شرایطم آخر دنیا بود.ولی یه قیاس کوچیک کافی بود که بفهمم فعلیت حاضرم هیچی نیست.هیچ.
…….
فنگی های عزیز ممنون . امیدوارم که همچنان بمانید که وجود و حضورتون لازمه بخصوص برای “جیب برهای مترو”
به عنوان یک تشنهی کارهای تجربی و رسانه های مستقل و آنارشیسم و …باید بگم اگر از این طرز نگاه مخاطب_ مجرم فاصله نگیرید به زودی تنها شنونده شما میکروفنتون خواهد بود.
وظیفه رسانه به گفته خودتون “تنها روایت وضعیته” قضاوت سهم مخاطب از برنامه است. چطور شما طبقه متوسط یک جامعه را به صورت یک کل واحد و دارای یک رای مشترک فرض میکنید و قضاوت می کنید؟
فرض کن من به عنوان یک شنونده سی و پنج ساله متولد کف شهر تهران که حالا از قرار اتفاق همان بالای ونک هم جل و پلاس ام را پهن کردم به تو بگم: «جوجه اون موقع که من با بچه های خزانه گل کوچیک تیغی می زدم تو هنوز اسم ده بغلی تون هم نمی دونستی» چه جوابی به من خواهی داد؟ حتمن فکرنمی کنی که تو کاشف خزانه و خاک سفید بودی؟
تقسیم بندی جامعه ایرا ن به دو قشر “خز” و” بچه کونی ” اصلن تقسیم بندی دقیقی نیست و این گونه صف بندی نیرو های اجتماعی بسیار کودکانه به نظر می رسد. مثال ها هم مثالهای دقیقی نیست. خالکوبی مثل هر پدیده دیگری به خودی خود قابل ارزش گذاری نیست و صد البته که کیفیت ارائه آن است که مبنای ارزش گذاری قرار خواهد گرفت و البته هر فردی متر خود را دست خواهد گرفت. در این جریان به چه چیزاعتراض دارید مشخص نیست.
کلاه بردار و شامپو دزد هردو در یکسوی معادله قرار دارند و این گناه طبقه متوسط نیست. در ماجراهای بعد از انتخابات هم نمی توان نقش مجید دنبه ها را نادیده گرفت هرچند که آنها هم همانند سلف خود شعبان استخونی در بیست وهشت مرداد قربانیان همین نا عدالتی های اجتماعی باشند.
برنامه خوبی بود و اول از همه ممنون که هستید و منفعل نیستید ولی خوب انتقادی از این برنامتون داشتم گفتید جنبش سبز جنبش ونک به بالا هستش و طبقیه فقیر جامعه اصلا خودشون رو نمیتونن جز این جنبش بدونن یا حداقل نتونستن تو اون برهه زمانی چون که طبقه متوسط اصلا به فکر اون طبقه نیست و موقعی که بهش ظلم میشه چیزی نمیگه و … من تا اونجایی که برنامه هاتون رو شنیدم با اکثر صحبتاتون موافق بودم و هستم ولی خوب چرا مثل سایتای خبری معلوم الحال و اعضا بعضی شبکه ها مثل بالاترین خودمون رو به ندونستن بزنیم اینکه هر چقدر هم که به طبقه فقیر و کارگران جامعه ما ظلم شده باشه همچنان بیشترین درصد طرفدار رو توی این طبقه می بینیم خواسته یا ناخواسته خیلی راحت با ایجاد توهم پولی و مذهبی حکومت تونسته درصد نسبتا بالایی رو توی این گروه طرفدار خودش نگه داره منم مثل شما اخبار اعتصابات و اعتراضات کارگران رو دنبال میکنم البته دنیال کردن خبر به این معنا نیست که نخوام کاری براشون انجام بدم نسبت به شرایطم مثل خیلیای دیگه نمیتونم کاری براشون انجام بدم که امیدوارم بعدا این شرایط درست بشه ولی خوب فعلا تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه که دنبال کنم ببینم چی میگن ولی خوب توی ترکیب افراد شرکت کننده در راهپیمایی ها و پای صندوق های رای خودشما هم میدونید که این گروه ها بیشترین درصد رو دارن البته چیز عجیبی نیست همونطور که مارکس هم گفت این طبقه افراده که اگاهیشون رو مشخص میکنه نه اگاهی که طبقه اقتصادی رو.فقط خواستم بدونم که خود شما در این مورد چی فکر می کنید و راه حلی که به ذهنتون رسیده به عنوان رهبر یه جنبش نه فقط به عنوان چندتا شخص معمولی چیه. ممنون میشم ادرس ایمیلم نمایش داده نشه(نمیدونم اصلا سیستم سایت طوریه که نمایش میده یا نه)
من برخلاف شما فکر نمیکنم بیشترین حامیان وضع موجود توی طبقهی کارگر باشه. اتفاقا طبقهی متوسط به دلیل جایگاه طبقاتی و فراغت نسبیای که داشته بیش از بقیه از طریق رسانه و آموزش ایدئولوژی حاکم رو جذب کرده و بخش مخالفش هم اغلب منفعل و فرصتطلبه.
توی حرفهاتون هم تناقض هست. شما میگید بیشترین درصد طرفدار توی طبقهی کارگر بوده و از اون طرف هم میگید بیشترین کسایی که توی انتخابات شرکت کردن متعلق به این طبقه بودن، اگر اکثریت شرکتکنندهها حامی دولت بودن پس چهطور توی انتخابات تقلب شده؟ اگر شده بوده پس طبقهی کارگر که به نظر شما اکثریت شرکتکننده هم بود حامی وضع موجود نیست و اگر نشده بوده هم میتونیم بگیم جنبش بعد از انتخابات واقعا جنبش طبقهی متوسط بود!
طبقه کارگر به مفهوم تاریخی آن بسیار بطئی و آرام وارد زد و خورد های سیاسی می شود ،در ابتدا با سازمانیابی در تشکلهای اصیل خود نیروی کافی بدست آورده نیروهای متحد خود را حول خویش گرد می آورد و در زمان مناسب پرچم مستقل خود را بر می افرازد درست در همین لحظه عناصر متزلزل ،روشنفکران قلابی خرده بورژواهای اپورتونیست و خائنین به طبقه نقاب از چهره بر می دارند و جنگ واقعی آغاز می گردد در این زمان جنگ پایان نمی یابد تا پیروزی کامل اردوی کار .
عالی بود، واقعا لذت بردم
دمتون گرم و خسته نباشید. بودنتان جای دلگرمی بسیاریست.
ازتون ممنونیم
خسته نباشید واقعا این جدیت شما و پیگیریتون ستودنیه تو این شرایط اما یه مشکل بزرگی توی کار شما هست. نشستید جایی که خودتون رو حق و درست میبینین. هیچ گفتگویی صورت نمیگیره شما حرف خودتون رو میزنین. سر ماجرای نقدتون به آقای دیهیمی هم همین اتفاق افتاد. مخلص کلام اینکه دارید تبدیل میشید به یکی مثل همونایی که بهشون انتقاد دارین
آقا این فونتِ سایتتون که شبیه روزنامه های زمانِ شاه هست رو من خیلی نیازش دارم … میشه یه کارِ خیری کنید اینو به ماهم بدید ؟
سلام
یه جایی از صحبت هاتون اشاره کردین به یه ساختار قدرت و سلطه که اشاره کردین عملکردش معکوس جواب داده. مثلاْ طرح امنیت اخلاقی. ریفرنسی دارید برای این ادعا؟ یه کار دقیق؟
خسته نباشید